فرهنگ ما به دستاورد و بهرهوری وسواس دارد. در نتیجه، دچار اپیدمی کارزدگی شدهایم، جایی که ما خود را بسیار بیشتر از حد لازم یا سالم تحت فشار قرار میدهیم. لازم است یاد بگیریم که چگونه استراحت کنیم، از خود مراقبت کنیم و از زندگی لذت ببریم. برخی افراد در نقطه مقابل قرار دارند؛ آنها میدانند چگونه استراحت و تفریح کنند، اما در تمرکز و سختکوشی برای دستیابی به اهداف دچار مشکل هستند.
وقتی از انرژی خود پیروی میکنید و کاری را که لحظه به لحظه برایتان درست به نظر میرسد انجام میدهید، تفاوت بین کار و تفریح محو میشود. دیگر کار چیزی نیست که مجبورید انجام دهید. وقتی مشغول انجام کاری هستید که دوست دارید، ممکن است سختتر از همیشه کار کنید و بیشتر تولید کنید، اما از کار خود لذت و رضایتی چنان عمیق خواهید برد که گاهی شبیه به تفریح به نظر میرسد.
هر یک از ما هدفی واقعی دارد و هر یک از ما کانالی یکتا برای جهان هستی است. تنها با بودن در هر لحظه به جهان کمک میکنیم. لازم نیست در زندگی خود دستهبندیهای سختگیرانهای داشته باشیم – این کار است، این تفریح. همهچیز در جریان پیروی از کائنات درهم میآمیزد و پول بهعنوان نتیجه کانال باز شده جریان مییابد. کار دیگر چیزی نیست که برای بقا و تأمین زندگی مجبور به انجام آن باشید. دیگر فقط برای پول درآوردن کار نمیکنید. در عوض، لذتی که از ابراز وجودتان حاصل میشود، بزرگترین پاداش است. پول بهطور طبیعی بهعنوان بخشی از زندگی بهدست میآید. برای برخی، کار کردن و دریافت پول حتی ممکن است مستقیماً به هم مرتبط نباشند؛ ممکن است تجربه کنید که هر کاری که انرژی انجام دادنش را دارید انجام میدهید و پول به زندگی شما وارد میشود. دیگر مسئله این نیست که «این کار را انجام بده و بعد پول دریافت کن». این دو عنصر بهسادگی بهطور همزمان در زندگی شما وجود دارند، اما لزوماً رابطه مستقیم علت و معلولی با یکدیگر ندارند.
در دنیای جدید، دشوار است که کار زندگی و هدف واقعی را به چیزی خاص محدود کنیم. بر اساس مفهوم قدیمی ما، زمانی که بزرگسال میشدیم، باید تصمیم میگرفتیم که حرفه ما چه خواهد بود و سپس تحصیلات یا اقدامات لازم را برای دستیابی به آن حرفه دنبال میکردیم. آن حرفه سپس برای بیشتر یا تمام عمرمان دنبال میشد.
در دنیای جدید، بسیاری از ما کانالهایی برای چندین چیز هستیم که ممکن است در ترکیبهایی شگفتانگیز کنار هم قرار بگیرند.
شاید حرفه خود را پیدا نکردهاید، چون هنوز وجود ندارد. روش خاص و منحصربهفرد شما برای ابراز وجود، تاکنون هرگز وجود نداشته و دیگر نیز تکرار نخواهد شد. با تمرین پیروی از انرژی در زندگیتان، ممکن است به مسیرهای گوناگونی هدایت شوید. شاید خود را در حوزههای متنوعی ابراز کنید که همگی به شیوهای جدید، خلاقانه و غیرمنتظره در هم ترکیب میشوند. دیگر نخواهید گفت: «من نویسنده هستم (یا آتشنشان، معلم، یا خانهدار).» ممکن است ترکیبی از همه اینها باشید. کاری را انجام خواهید داد که دوست دارید، در آن مهارت دارید، بهراحتی برایتان پیش میآید و همراه با چالشی هیجانانگیز است. هر کاری که انجام دهید، برایتان رضایتبخش و کاملکننده خواهد بود.
دیگر مسئله این نخواهد بود که اکنون سخت کار کنید تا بعداً از نتیجه آن لذت ببرید: «حالا سخت کار میکنم تا شغلی بهتر پیدا کنم. سخت کار میکنم تا بازنشسته شوم و از زندگی لذت ببرم. سخت کار میکنم تا پول و زمان کافی برای تعطیلات و تفریح داشته باشم.» مهم، رضایتی است که در همین لحظه از کاری که انجام میدهید، تجربه میکنید. در این کانال بودن، هر کاری که انجام میدهید به یک مشارکت تبدیل میشود؛ حتی سادهترین چیزها نیز معنا پیدا میکنند.
این انرژی جهان است که از طریق ما جریان مییابد و دگرگونی ایجاد میکند، نه صرفاً آنچه انجام میدهیم. وقتی کتابی مینویسم که بر زندگی خواننده تأثیری خاص میگذارد، به دلیل انرژی جهان است که از من عبور کرده و به سطوح عمیق آگاهی خواننده متصل میشود. کلمات و ایدهها فقط تزئین ماجرا هستند؛ چیزهایی که به ذهن ما امکان میدهند آنچه پیشتر تغییر کرده را درک کند. مهم این نیست که من کتابی نوشتهام؛ مهم این است که خود را ابراز کرده، پذیرا شدهام و اجازه دادهام انرژی خلاق از من عبور کند. این انرژی خلاق اکنون در حال نفوذ به دیگران و چیزهای این جهان است. من از جریان این انرژی درون خود لذت بردهام و دیگران نیز از دریافت این انرژی لذت بردهاند. این همان تجربه تحولآفرین است.
چه در حال شستن ظرفها، قدم زدن یا ساختن یک خانه باشید، اگر این کار را با حس رضایت از بودن در جایی که میخواهید باشید و انجام کاری که دوست دارید انجام دهید، انجام دهید، آن شادی و کامل بودن تجربه شما به همه اطرافیانتان منتقل خواهد شد. اگر در حال ساختن خانهای باشید و کسی عبور کند و شما را ببیند، او نیز تحت تأثیر این تجربه کامل شما قرار میگیرد. زندگی او به اندازهای که آماده پذیرش اثر این انرژی باشد، دگرگون خواهد شد. حتی اگر نداند چه چیزی بر او اثر گذاشته، زندگی را به شیوهای متفاوت تجربه خواهد کرد.
همینطور وقتی فقط در حال بودن هستید. اگر وارد اتاقی شوید، در حالی که احساس کامل بودن میکنید و به هر شیوهای که درست میدانید خود را ابراز میکنید، همه افراد حاضر در آن اتاق تحت تأثیر قرار خواهند گرفت و در مسیر رشد خود کاتالیز خواهند شد. حتی اگر بهطور آگاهانه چیزی درباره آن ندانند، ممکن است گاهی بتوانید نتیجه مستقیم عملکرد کانال خود را ببینید. این تغییرات در افراد برایتان بهعنوان شاهدی از این انرژی عمل خواهد کرد. این تجربهای بسیار هیجانانگیز و رضایتبخش است.
میتوانید ببینید که دیگر تمرکز بر یک حرفه مادامالعمر ممکن است مسئله اصلی نباشد. در برخی از دورههای زندگی، ممکن است هدایت شوید تا بر یک حوزه خاص از دانش یا تخصص تمرکز کرده و ساختاری ایجاد کنید. ممکن است تصمیم بگیرید مهارتهایی خاص را یاد بگیرید که به کانال شما اجازه میدهد به شیوهای که باید، عمل کند.
اگر این کار را انجام دهید، بهراحتی و بهطور طبیعی از فرایند یادگیری عبور خواهید کرد. فرایند یادگیری بهاندازه خود انجام کار، رضایتبخش خواهد بود. به بیان دیگر، دیگر نیازی به فداکاری در لحظه برای دست یافتن به آنچه میخواهید در آینده ندارید. فرایند یادگیری میتواند سرگرمکننده، شاد و هیجانانگیز باشد. آن را بهعنوان کاری که در همان زمان دقیقاً میخواهید انجام دهید، تجربه خواهید کرد. تمرین، یادگیری مهارتها، یا حتی رفتن به مدرسه – همه اینها میتوانند زمانی که از هدایت درونی خود پیروی میکنید، لذتبخش و کاملکننده باشند.
کاری که در نتیجه انجام میدهید نیز یک تجربه یادگیری خواهد بود. برای مثال، من کارگاههایی برگزار میکنم نه به این دلیل که اطلاعات را به کمال رساندهام و متخصص هستم، بلکه چون عاشق این نوع از اشتراکگذاری خود هستم. این اشتراکگذاری تجربه یادگیری من را عمیقتر میکند. باز هم، مرزی قوی بین یادگیری و آموزش وجود ندارد، همانطور که هیچ دیواری بین کار و تفریح نیست. همه اینها شروع به ترکیب و بافتن در یک تجربه یکپارچه و متوازن میکنند.
اغلب مردم، حتی در عمق وجود خود، احساس دارند که دوست دارند چه کاری انجام دهند. با این حال، این احساس اغلب بهقدری سرکوب شده است که تنها بهصورت فانتزیهای غیرعملی و غیرممکن تجربه میشود؛ چیزهایی که فکر میکنید هرگز نمیتوانید انجام دهید. من همیشه مردم را تشویق میکنم که با این فانتزیها ارتباط برقرار کنند. با دقت فانتزیهای شگفتانگیز خود را درباره اینکه دوست دارید چگونه باشید و چه کاری انجام دهید، مشاهده و کاوش کنید. در این خواسته حقیقتی وجود دارد. حتی اگر غیرممکن به نظر برسد، حداقل بخشی از حقیقت در این تصویر نهفته است. این خواسته در حال گفتن چیزی درباره بخشی از شماست که میخواهد ابراز شود.
فانتزیهای شما میتوانند چیزهای زیادی درباره خودتان به شما بگویند. بارها متوجه شدهام که مردم احساس قوی نسبت به کاری که دوست دارند انجام دهند دارند، اما حرفهای کاملاً متفاوت از خواسته خود انتخاب میکنند. گاهی به دلیل عملی بودن یا جلب رضایت والدین یا جامعه، کاری کاملاً متفاوت انجام میدهند. فکر میکنند که انجام دادن آنچه واقعاً میخواهند، غیرممکن است، پس بهتر است به چیزی دیگر که پیش میآید، بسنده کنند. من مردم را تشویق میکنم که ریسک کنند و چیزهایی را که واقعاً آنها را هیجانزده میکند، کاوش کنند.
موارد زیر نمونههایی از کسانی هستند که با آنها کار کردهام و کاوش آنها برای یافتن هدف واقعیشان:
زنی با استعداد و درخشان که سالها با افراد بیمار و در حال مرگ کار میکرد. با وجود اینکه پرستاری فوقالعاده و درمانگری قوی بود، متوجه شد که نیاز دارد خود را به شیوهای خلاقانهتر ابراز کند. با تشویق، شروع به کاهش روزهای کاری خود بهعنوان پرستار کرد و کارگاهها و مشاورههای فردی برگزار کرد. این تغییر باعث شد احساس رضایت بیشتری داشته باشد و اطرافیانش نیز این رضایت را حس کنند.
جوزف، مردی جوان در اوایل بیستسالگی که به دنبال سنت خانوادگی، وارد کسبوکار با پدر و برادرانش شد. او در املاک و ساختوساز بسیار موفق بود، اما میدانست که میخواهد کار دیگری در زندگی انجام دهد. با تشویقهای گروهی در یکی از کارگاههایم، اعتراف کرد که دوست دارد در حوزه هنر کار کند، اما میدانست که خانوادهاش از این تصمیم خوشحال نخواهند شد. او بیشتر از همه میخواست یک رقصنده باشد. قدم اول، پذیرفتن خواستهاش بود. در نهایت، جرئت یافت که در کلاسهای رقص شرکت کند. او بسیار بااستعداد بود و بلافاصله توجه معلم را به خود جلب کرد. او به کاوش این شکل از ابراز هنری ادامه داد. وقتی از خواستههای خود حمایت کرد، متوجه شد که خانوادهاش نیز به همان اندازه از او حمایت میکنند.
یکی از دوستان نزدیک من سه فرزند داشت، تحصیلات دانشگاهی نداشت و از کمکهای دولتی استفاده میکرد. خواسته او این بود که وارد دنیای کسبوکار شود. او بهطور شهودی احساس میکرد که قرار است با مبالغ زیادی پول کار کند، اما با توجه به شرایطش، این موضوع منطقی به نظر نمیرسید. با این وجود، تصمیم گرفت برخی از امکانات را در منطقه مالی سانفرانسیسکو بررسی کند. او بلافاصله بهعنوان منشی استخدام شد، سپس به دستیار اداری ارتقا یافت و به سطحهای بالاتری از مهارت و مسئولیت رسید. در نهایت به هدف خود، یعنی کار بهعنوان کارگزار بورس، دست یافت. او عاشق کاری است که انجام میدهد و فرزندانش نیز در حال پیشرفت هستند.
زنی که در یکی از کارگاههای اخیر من شرکت کرد گفت که قبلاً پیانیستی بااستعداد بوده و امید داشته یک پیانیست کنسرت شود. اما به دلایل مختلف، از جمله کمبود اعتماد به نفس، رؤیای خود را کنار گذاشته بود. او شروع به کار در یک دفتر کرد و بین کار و فرزندانش، زمان کمی برای موسیقی داشت. پس از پانزده سال، احساس میکرد دیگر برای بازگشت به پیانو خیلی دیر شده است. او باور داشت که زمانی که در نواختن از دست داده، هر امیدی برای عالی بودن را از بین برده است. با وجود تمام تردیدهایش، ما او را تشویق کردیم که حداقل دوباره شروع به نواختن کند. به او اطمینان دادم که اگر کاری را که دوست دارد انجام دهد، مهارتش بهراحتی بازخواهد گشت. با پذیرش این ایده، او شروع به گشودن درونی کرد. حس ناامیدیاش با احساسی جدید از قدرت جایگزین شد. بعداً تماس گرفت و گفت که دوباره پیانو مینوازد و از آن لذت میبرد. دوستی از او خواسته بود برای یک گروه کر همنوازی کند و او بسیار هیجانزده از فرصتهای موسیقایی بود که برایش فراهم شده بود.
مراقبه
روی زمین، تخت یا صندلی در وضعیتی راحت بنشینید یا دراز بکشید. چشمانتان را ببندید و آرام شوید. چند نفس عمیق و آرام بکشید و با هر نفس، بدن خود را بیشتر رها کنید. چند نفس دیگر بکشید و ذهنتان را نیز آرام کنید. همه تنشهای موجود در بدن خود را رها کرده و آرام شوید. اگر دوست دارید، تصور کنید که بدنتان به آرامی درون زمین، تخت یا صندلی فرو میرود.
از این حالت بسیار آرام، تصور کنید که دقیقاً همان کاری را انجام میدهید که همیشه در زندگی خواستهاید. شغلی فوقالعاده دارید که هم لذتبخش است و هم برایتان رضایتبخش. اکنون در حال انجام همان کاری هستید که همیشه دربارهاش خیالپردازی میکردید و بابت آن دستمزد خوبی میگیرید.
احساس آرامش، انرژی، خلاقیت و قدرت دارید. در کاری که انجام میدهید موفق هستید، زیرا دقیقاً همان چیزی است که میخواهید. هر لحظه از شهود خود پیروی میکنید و برای این کار پاداشی ارزشمند دریافت میکنید.
تمرینها
هرگونه تمایلی که به سمت کار/تفریح/خلاقیت واقعی خود دارید، دنبال کنید. حتی اگر کاملاً غیرواقعی به نظر میرسد، باز هم آن را دنبال کنید. برای مثال، اگر ۶۵ سال دارید و همیشه میخواستید یک بالرین باشید، به کلاس باله بروید و تماشا کنید؛ یا اگر دوست دارید، در یک کلاس مبتدی شرکت کنید. چند باله ببینید و تصور کنید که یک رقصنده هستید. وقتی تنها در خانه هستید، موسیقی پخش کنید و برقصید. این کار شما را به بخشی از وجودتان که میخواهد اینگونه بیان شود، متصل میکند. ممکن است بیشتر از آنچه فکر میکردید، برقصید و شاید به روشهای دیگری از بیان هنری هدایت شوید که به همان اندازه لذتبخش است.
هر نوع خیالپردازی که درباره کار، شغل یا خلاقیت داشتهاید، فهرست کنید و در کنار آن، اقداماتی که قصد دارید برای بررسی آن انجام دهید، بنویسید.
یک «صحنه ایدهآل» بنویسید — توصیفی از شغل یا حرفهای کامل که دقیقاً همانطور که میخواهید باشد. آن را به زمان حال بنویسید، انگار که همین حالا واقعیت دارد. بهاندازهای جزئیات و توضیح اضافه کنید که بسیار واقعی به نظر برسد. آن را جایی بگذارید و چند ماه یا حتی یک یا دو سال بعد دوباره به آن نگاه کنید. مگر اینکه در این مدت خیالپردازیتان کاملاً تغییر کرده باشد، احتمالاً خواهید دید که پیشرفت قابلتوجهی به سمت رؤیای خود داشتهاید.