مهدی سردهقان

مهدی سردهقان

دانلود برترین کتاب های خارجی با ترجمه اختصاصی و بدون سانسور
مهدی سردهقان

مهدی سردهقان

دانلود برترین کتاب های خارجی با ترجمه اختصاصی و بدون سانسور

زندگی در نور- فصل نوزدهم - سلامتی


 

بدن ما اصلی‌ترین آفرینش ماست، وسیله‌ای که برای بیان خود در جهان فیزیکی انتخاب کرده‌ایم. با مشاهده، گوش دادن و احساس بدنمان، می‌توانیم اطلاعات زیادی درباره الگوهای انرژی روحی، ذهنی و احساسی خود دریافت کنیم. بدن مکانیسم بازخورد اصلی ماست که می‌تواند نشان دهد چه چیزهایی در شیوه فکر کردن، بیان کردن و زندگی کردن ما مؤثر است و چه چیزهایی نیست.

 

هر کودک معمولی که در محیطی نسبتاً مثبت رشد کرده باشد، بدنی زیبا، پر از زندگی و سرشار از شادابی دارد. این زیبایی، سرزندگی و شادابی صرفاً انرژی طبیعی جهان است که بدون مانع از درون عبور می‌کند و تحت تأثیر عادت‌های منفی قرار نگرفته است.

 

کودکان کوچک در محیط‌های حمایتی کاملاً خودجوش و طبیعی هستند. وقتی گرسنه‌اند، می‌خورند؛ وقتی خسته‌اند، می‌خوابند؛ و دقیقاً همان چیزی را که احساس می‌کنند، بیان می‌کنند. بنابراین، انرژی آن‌ها مسدود نمی‌شود و همواره از انرژی طبیعی خود تجدید نیرو میکنند و شاداب می‌شوند.

 

اما چون هیچ‌یک از ما تربیتی حتی نزدیک به کامل نداشته‌ایم، خیلی زود شروع به شکل‌دادن عادت‌هایی می‌کنیم که خلاف انرژی طبیعی ماست. این عادت‌ها برای بقا در دنیای پر از اختلالاتی که در آن زندگی می‌کنیم، طراحی شده‌اند. این الگوها را از خانواده، دوستان، معلمان و جامعه به طور کلی می‌گیریم.

 

با تقلید از رفتارهایی که در دیگران مشاهده کرده‌ایم یا تلاش برای پیروی از قوانینی که دیگران وضع کرده‌اند، ممکن است در مسیری حرکت کنیم که برخلاف جریان طبیعی خودمان است. ما دیگر بر اساس آنچه به‌صورت فیزیکی و احساسی می‌دانیم، عمل نمی‌کنیم؛ دیگر آنچه واقعاً احساس می‌کنیم را نمی‌گوییم و انجام نمی‌دهیم.

   ادامه مطلب ...

زندگی در نور- فصل هجدهم - پول


 

پول نمادی از انرژی خلاقانه ماست. ما سیستمی را ابداع کرده‌ایم که در آن از کاغذ یا فلز به‌عنوان نماینده واحدی از انرژی خلاقانه استفاده می‌کنیم. برای مثال، شما با استفاده از انرژی‌تان پول به دست می‌آورید، سپس آن پول را در ازای انرژی‌ که من برای نوشتن این کتاب یا برگزاری کارگاه صرف کرده‌ام، به من می‌دهید و همین‌طور ادامه دارد. از آنجا که انرژی خلاقانه کائنات در درون همه ما بی‌نهایت و به‌راحتی در دسترس است، پول نیز به‌صورت بالقوه همین‌گونه است. وقتی از هدایت درونی خود پیروی می‌کنیم و با جریان انرژی در زندگی‌مان حرکت می‌کنیم، متوجه می‌شویم که به اندازه کافی پول داریم تا کارهایی را که واقعاً به آن نیاز داریم یا می‌خواهیم انجام دهیم. کمبود پول اغلب بازتابی از مسدود شدن انرژی ما به شکل‌های دیگر است.

 

توانایی شما در کسب و خرج کردن پول به‌طور فراوان و عاقلانه، به قابلیت شما در تبدیل‌شدن به کانالی برای جریان کائنات بستگی دارد. هرچه کانال شما قوی‌تر و بازتر باشد، جریان بیشتری از آن عبور خواهد کرد. هرچه بیشتر به خودتان اعتماد کنید و برای پیروی از هدایت درونی‌تان ریسک کنید، احتمال بیشتری دارد که تمام پول موردنیازتان را داشته باشید. کائنات شما را برای آنکه خودتان باشید و کاری را انجام دهید که واقعاً دوست دارید، پاداش خواهد داد!

  

ادامه مطلب ...

زندگی در نور - فصل هفدهم - کار و تفریح


 

فرهنگ ما به دستاورد و بهره‌وری وسواس دارد. در نتیجه، دچار اپیدمی کارزدگی شده‌ایم، جایی که ما خود را بسیار بیشتر از حد لازم یا سالم تحت فشار قرار می‌دهیم. لازم است یاد بگیریم که چگونه استراحت کنیم، از خود مراقبت کنیم و از زندگی لذت ببریم. برخی افراد در نقطه مقابل قرار دارند؛ آن‌ها می‌دانند چگونه استراحت و تفریح کنند، اما در تمرکز و سخت‌کوشی برای دستیابی به اهداف دچار مشکل هستند.

 

وقتی از انرژی خود پیروی می‌کنید و کاری را که لحظه به لحظه برایتان درست به نظر می‌رسد انجام می‌دهید، تفاوت بین کار و تفریح محو می‌شود. دیگر کار چیزی نیست که مجبورید انجام دهید. وقتی مشغول انجام کاری هستید که دوست دارید، ممکن است سخت‌تر از همیشه کار کنید و بیشتر تولید کنید، اما از کار خود لذت و رضایتی چنان عمیق خواهید برد که گاهی شبیه به تفریح به نظر می‌رسد.

 

هر یک از ما هدفی واقعی دارد و هر یک از ما کانالی یکتا برای جهان هستی است. تنها با بودن در هر لحظه به جهان کمک می‌کنیم. لازم نیست در زندگی خود دسته‌بندی‌های سخت‌گیرانه‌ای داشته باشیم این کار است، این تفریح. همه‌چیز در جریان پیروی از کائنات درهم می‌آمیزد و پول به‌عنوان نتیجه کانال باز شده جریان می‌یابد. کار دیگر چیزی نیست که برای بقا و تأمین زندگی مجبور به انجام آن باشید. دیگر فقط برای پول درآوردن کار نمی‌کنید. در عوض، لذتی که از ابراز وجودتان حاصل می‌شود، بزرگ‌ترین پاداش است. پول به‌طور طبیعی به‌عنوان بخشی از زندگی به‌دست می‌آید. برای برخی، کار کردن و دریافت پول حتی ممکن است مستقیماً به هم مرتبط نباشند؛ ممکن است تجربه کنید که هر کاری که انرژی انجام دادنش را دارید انجام می‌دهید و پول به زندگی شما وارد می‌شود. دیگر مسئله این نیست که «این کار را انجام بده و بعد پول دریافت کن». این دو عنصر به‌سادگی به‌طور همزمان در زندگی شما وجود دارند، اما لزوماً رابطه مستقیم علت و معلولی با یکدیگر ندارند.

  

ادامه مطلب ...

زندگی در نور - فصل شانزدهم - فرزندان ما


 

زندگی به‌عنوان کانالی برای جهان به‌اندازه سایر جنبه‌های زندگی در مورد فرزندپروری نیز صدق می‌کند. قطعاً تغییر مفاهیم و الگوهای قدیمی فرزندپروری آسان نیست، اما نتایج فوق‌العاده‌ای دارد: نوری درخشان که از این کودکان ساطع می‌شود، رضایت و خشنودی برای والدینشان، و عمق نزدیکی و اشتراک میان آن‌ها.

 

ایده‌های قدیمی ما درباره فرزندپروری معمولاً شامل احساس مسئولیت کامل برای رفاه فرزندانمان و تلاش برای پیروی از یک استاندارد رفتاری برای تبدیل شدن به «والدین خوب» است. وقتی یاد می‌گیرید به خودتان اعتماد کنید و به‌طور خودجوش خودتان باشید، ممکن است متوجه شوید که بسیاری از قوانین قدیمی‌تان درباره یک والد خوب را زیر پا می‌گذارید. با این حال، انرژی و زندگی‌ که از شما عبور می‌کند، حس رضایت فزاینده‌ای که از زندگی‌تان دارید، و اعتماد به خود و جهان، بسیار بیشتر از هر چیز دیگری به فرزندتان کمک خواهد کرد.

 

در واقع، شاید اصلاً نیازی نباشد که فرزندانتان را «بزرگ کنید»! جهان، والدین واقعی فرزندان شماست؛ شما تنها کانال هستید. هرچه بیشتر بتوانید از انرژی‌تان پیروی کنید و کاری را انجام دهید که برای شما بهترین است، جهان بیشتر از طریق شما به همه اطرافیانتان خواهد رسید. همان‌طور که شما رشد می‌کنید، فرزندانتان نیز رشد خواهند کرد.

 

وقتی نوزادان به دنیا می‌آیند، موجوداتی قدرتمند و شهودی هستند. آن‌ها که تازه وارد دنیای فیزیکی شده‌اند، سال‌های اولیه خود را صرف یادگیری زندگی در یک جسم می‌کنند. جسم آن‌ها جوان‌تر و بی‌تجربه‌تر از ماست، اما روح آن‌ها به‌اندازه روح ما تکامل‌یافته است. در واقع، معتقدم که اغلب ما فرزندانی داریم که از نظر معنوی بیشتر از ما پیشرفته‌اند، تا بتوانیم از آن‌ها یاد بگیریم.

 

فرزندان ما به‌عنوان موجوداتی شفاف وارد این دنیا می‌شوند. آن‌ها می‌دانند چه کسی هستند و چرا اینجا هستند. معتقدم که در سطحی از آگاهی، والدین و فرزندان توافقی با یکدیگر کرده‌اند. والدین توافق کرده‌اند که از کودک حمایت کرده و در توسعه جسم (بدن، ذهن و احساسات) و یادگیری نحوه عملکرد در دنیا کمک کنند. کودک نیز توافق کرده که به والدین کمک کند بیشتر با خود شهودی‌شان در ارتباط باشند. چون کودکان هنوز ارتباط آگاهانه خود با روحشان را از دست نداده‌اند، حمایت زیادی برای ما فراهم می‌کنند تا دوباره با خود برترمان ارتباط برقرار کنیم.

  

ادامه مطلب ...

زندگی در نور - فصل پانزدهم - روابط


در دنیای قدیم، روابط غالباً بر یک تمرکز بیرونی استوار بودند؛ ما سعی می‌کردیم با دریافت چیزی از بیرون خودمان، به تمامیت و شادی برسیم. این انتظار به‌ناچار منجر به ناامیدی، دلخوری و سرخوردگی می‌شود. این احساسات یا به‌طور مداوم انباشته می‌شوند و باعث تنش‌های مکرر می‌گردند، یا سرکوب می‌شوند و به بی‌حسی عاطفی منجر می‌گردند. بااین‌حال، به دلیل ناامنی‌های عاطفی به روابط می‌چسبیم، یا از یک رابطه به رابطه دیگر می‌رویم به این امید که قطعه گم‌شده‌ای را پیدا کنیم که هنوز نیافته‌ایم.

 

ما هزاران سال در این وضعیت ناگوار گرفتار بوده‌ایم و اکنون به نظر می‌رسد که به نقطه بحرانی نزدیک شده‌ایم. روابط و خانواده‌ها، به شکلی که پیش‌تر می‌شناختیم، با سرعت زیادی در حال فروپاشی هستند. بسیاری از مردم از این وضعیت وحشت‌زده‌اند و تلاش می‌کنند سنت‌ها و ارزش‌های قدیمی را بازسازی کنند تا احساس نظم و ثبات را در زندگی خود حفظ کنند.

 

اما بازگشت به گذشته بی‌فایده است، زیرا آگاهی ما از سطحی که قبلاً حاضر بودیم برای زندگی به آن شکل فداکاری کنیم، فراتر رفته است. در گذشته، بسیاری از مردم حاضر بودند یک رابطه عملاً مرده را برای تمام عمر حفظ کنند، چراکه این رابطه به آنها ثبات جسمی و عاطفی می‌داد.

 

اکنون، بسیاری از ما متوجه شده‌ایم که امکان داشتن صمیمیت عمیق‌تر و شور و شوق پایدار در روابط وجود دارد. ما آماده‌ایم که ایده‌های قدیمی درباره روابط را رها کنیم تا این آرمان‌ها را جست‌وجو کنیم، اما نمی‌دانیم آنها را کجا پیدا کنیم. بسیاری از ما هنوز به بیرون نگاه می‌کنیم، مطمئنیم که اگر مرد یا زن مناسبی پیدا کنیم، به شادی بی‌پایان خواهیم رسید  یا فکر می‌کنیم اگر فقط فرزندان یا والدین ما به شکل درست رفتار کنند، همه‌چیز خوب خواهد شد.

 

ما سردرگم و ناامید هستیم؛ روابط ما به نظر آشفته می‌آیند و نه سنت‌های قدیمی برای تکیه‌کردن داریم و نه جایگزین جدیدی. بااین‌حال، نمی‌توانیم به عقب برگردیم؛ باید به‌سوی ناشناخته حرکت کنیم و نوع جدیدی از روابط را خلق کنیم.

 


    ادامه مطلب ...

زندگی در نور - فصل چهاردهم - اقتدارگرا و شورشی


اقتدارگرا و شورشی دو بخش از شخصیت هستند که بسیاری از ما به نوعی آن‌ها را در درون خود داریم. اگر این صداها در ما قوی باشند، می‌توانند توانایی ما را برای احساس و پیروی از شهودمان دشوار کنند. اگر نسبت به آن‌ها آگاهی نداشته باشیم، ممکن است رفتار ما را به گونه‌ای کنترل کنند که مانع از برقراری ارتباط با خواسته‌های واقعی‌مان شوند.

درگیری بین این دو می‌تواند تضادهای عمیقی درون ما ایجاد کند. همان‌طور که در برخورد با همه جنبه‌های درونی‌مان عمل می‌کنیم، اولین و مهم‌ترین گام این است که نسبت به آن‌ها آگاه شویم. وقتی از آن‌ها آگاه می‌شویم، دیگر با آن‌ها یکی نیستیم. ما آن‌ها را به‌عنوان بخشی از خود می‌شناسیم و شروع به داشتن انتخاب آگاهانه درباره میزان قدرتی که به آن‌ها می‌دهیم، می‌کنیم. می‌توانیم برای تلاش‌هایی که برای کمک به ما داشته‌اند و چیزهایی که هنوز هم می‌توانند به ما ارائه دهند، قدردان باشیم.

 

اقتدارگرای درونی، نیاز ما به نظم و ساختار را به همراه قوانینی که درباره رفتار خود آموخته‌ایم، در بر می‌گیرد. کسانی که در خانه‌ای با والد اقتدارگرای قوی یا در یک مذهب بسیار اقتدارگرا بزرگ شده‌اند، همیشه یک اقتدارگرای درونی قدرتمند در خود ایجاد می‌کنند که تمام ارزش‌ها و قوانین این مراجع بیرونی را حمل می‌کند. این بخش سعی می‌کند با اطمینان از پیروی از قوانین، حفظ نظم و رفتار به‌عنوان فردی خوب و مسئول، شما را محافظت و ایمن نگه دارد.

 

اگر اقتدارگرای درونی قوی داشته باشید، معمولاً یکی از دو گزینه را انتخاب می‌کنید: یا تلاش می‌کنید از قوانین آن پیروی کنید، یا در برابر آن‌ها شورش می‌کنید. اگر قوانین را به‌دقت دنبال کنید، احتمالاً فردی مسئول و قانون‌مدار خواهید بود و اغلب اوقات موفقیت‌های بالایی کسب می‌کنید. با این حال، ممکن است ارتباط با انرژی‌های خلاق، آزاد و خودجوش خود را از دست بدهید و در نهایت حتی احساس کنید که روح خود را از دست داده‌اید.

  ادامه مطلب ...

زندگی در نور - فصل سیزدهم - تعادل میان بودن و انجام دادن


 

به‌عنوان کانال‌هایی برای جهان هستی، باید طیف کامل بیان و احساسات در دسترس ما باشد. اگر قدرت برتر به ما بگوید بپریم، باید بدون پرسیدن هیچ سؤالی بپریم. اگر به ما بگوید منتظر بمانیم، باید بتوانیم آرامش داشته باشیم و از فضای بدون فعالیت لذت ببریم تا پیام بعدی فرا رسد.

 

راهنمای درونی ما همیشه ما را به سمت جنبه‌هایی از خودمان که کمتر رشد یافته‌اند، هدایت می‌کند تا به شیوه‌های جدید خود را بیان و تجربه کنیم. اگر این انگیزه‌های درونی را نادیده بگیریم، شرایط خارجی زندگی ما را مجبور می‌کند که قطب‌های مخالف آنچه با آن راحت هستیم را کشف کنیم. به‌نوعی، خود برترمان اطمینان می‌دهد که پیام لازم را دریافت کنیم. گاهی ممکن است از یک قطب به قطب دیگر نوسان کنیم تا به تعادل برسیم.

 

می‌توانید انتظار داشته باشید که شهودتان شما را به سمت مسیری جدید و متفاوت هدایت کند. اگر با یک نوع شخصیت یا الگوی خاص راحت هستید، احتمالاً از شما خواسته می‌شود که بیان مخالف آن را آغاز کنید. دانستن این نکته، به‌ویژه در فرایند یادگیری برای شنیدن راهنمای درونی، مفید است. قانونی خوب در این مورد می‌تواند این باشد که «منتظر غیرمنتظره باشید.»

 

یکی از مهم‌ترین قطب‌هایی که باید توسعه و تعادل یابند، انرژی‌های «بودن» و «انجام دادن» هستند. اغلب ما با یکی از این انرژی‌ها بیشتر هویت پیدا کرده‌ایم و دیگری را نادیده گرفته‌ایم.

 

این دو نوع را می‌توان «انجام‌دهندگان» و «درون نگرها» نامید که تقریباً معادل شخصیت‌های «نوع A» و «نوع B» در اصطلاحات روان‌شناسی هستند.

   ادامه مطلب ...

زندگی در نور - فصل دوازدهم - احساسات


 

یکی از رایج‌ترین مشکلاتی که در کارم با آن مواجه می‌شوم این است که بسیاری از افراد با احساسات خود ارتباط ندارند. وقتی احساسات خود را سرکوب و مسدود می‌کنیم، نمی‌توانیم با جهان درون خود ارتباط برقرار کنیم، صدای شهودی خود را نمی‌شنویم، و قطعاً نمی‌توانیم از زندگی لذت ببریم.

 

به نظر می‌رسد که بسیاری از مردم در دوران کودکی خود حمایت عاطفی کافی دریافت نکرده‌اند. والدینمان نمی‌دانستند چگونه از احساسات خود حمایت کنند، چه برسد به احساسات ما. شاید آن‌ها به دلیل مشکلات و مسئولیت‌های زندگی‌شان بیش از حد درگیر بودند و نتوانستند پاسخ عاطفی و توجه لازم را به ما بدهند.

 

علت هر چه باشد، اگر حس کنیم کسی نیست که به ما گوش دهد و به احساساتمان اهمیت دهد، یا اگر هنگام بیان احساساتمان با واکنش منفی مواجه شویم، به زودی یاد می‌گیریم که احساساتمان را سرکوب کنیم. وقتی احساسات خود را در خود نگه می‌داریم، جریان انرژی زندگی در بدنمان بسته می‌شود. انرژی این احساسات ناشناخته و بیان‌نشده در بدنمان باقی می‌ماند و باعث ناراحتی‌های عاطفی و جسمی و در نهایت بیماری می‌شود. ما بی‌حس و تا حدودی بی‌جان می‌شویم.

 

در هر کارگاهی که برگزار می‌کنم، با افرادی روبه‌رو می‌شوم که در طول زندگی خود احساساتشان را سرکوب کرده‌اند. بسیاری از مردم از احساس کردن آنچه به‌اصطلاح «احساسات منفی» نامیده می‌شود، مانند غم، رنج، خشم، ترس، و ناامیدی، می‌ترسند. آن‌ها می‌ترسند که اگر این احساسات را تجربه کنند، غرق در آن‌ها شوند و دیگر نتوانند از آن خارج شوند.

 

 

ادامه مطلب ...