احساس عمیقی دارم که در زندگی قبلیام یک عارف معنوی بودهام، شاید در هند، و احتمالاً در جایی بر فراز کوهها زندگیام را در مراقبه سپری کردهام. این سبک زندگی برایم آشنایی راحتی دارد و در درونم اشتیاقی هست برای ادامه زندگی در آن سادگی لذتبخش! با این حال، میدانم که این بار انتخاب کردهام که به سطح بعدی بروم — جنبههای معنوی، ذهنی، احساسی و جسمی وجودم را یکپارچه کنم و یاد بگیرم که در دنیای مادی با تعادل زندگی کنم.
دیدن جهان از منظر مردانه و زنانه یا از دیدگاه روح و جسم، نکات جالبی را آشکار میکند. در این فرآیند، چیزهای شگفتانگیزی کشف کردهام. در یک معنا، میتوان شرق را نماینده قطب زنانه در نظر گرفت. بسیاری از فرهنگهای شرقی دارای سنتهای معنوی قدرتمند و باستانی هستند. تا همین اواخر، قدرت و پیشرفت آنها عمدتاً در قلمروهای شهودی و معنوی بوده است، حداقل در مقایسه با دنیای غرب. آنها در زمینه توسعه فیزیکی ضعف داشتهاند و در نتیجه، با فقر، هرجومرج و سردرگمی زیادی روبهرو شدهاند.
انرژی در غرب (اروپا و ایالات متحده) بیشتر مردانه است. در تاریخ مدرن، تمرکز آنها عمدتاً بر توسعه جنبههای فیزیکی بوده و به پیشرفت معنوی توجه کمی داشتهاند. در نتیجه، پیشرفتهای تکنولوژیکی باورنکردنی داشتهایم، اما دچار فقر معنوی وحشتناکی شدهایم و احساسی از گسستگی از منبع خود را تجربه میکنیم.
این دو جهان مانند زن و مرد به سوی یکدیگر جذب میشوند — با مقداری ترس و بیاعتمادی، اما با جذابیتی غیرقابل مقاومت. آموزههای معنوی شرقی در حال سرازیر شدن به غرب هستند و فناوری غربی به سمت شرق کشیده میشود. هر کدام ما گرسنه چیزی هستیم که دیگری دارد.
ادامه مطلب ...