اقتدارگرا و شورشی دو بخش از شخصیت هستند که بسیاری از ما به نوعی آنها را در درون خود داریم. اگر این صداها در ما قوی باشند، میتوانند توانایی ما را برای احساس و پیروی از شهودمان دشوار کنند. اگر نسبت به آنها آگاهی نداشته باشیم، ممکن است رفتار ما را به گونهای کنترل کنند که مانع از برقراری ارتباط با خواستههای واقعیمان شوند.
درگیری بین این دو میتواند تضادهای عمیقی درون ما ایجاد کند. همانطور که در برخورد با همه جنبههای درونیمان عمل میکنیم، اولین و مهمترین گام این است که نسبت به آنها آگاه شویم. وقتی از آنها آگاه میشویم، دیگر با آنها یکی نیستیم. ما آنها را بهعنوان بخشی از خود میشناسیم و شروع به داشتن انتخاب آگاهانه درباره میزان قدرتی که به آنها میدهیم، میکنیم. میتوانیم برای تلاشهایی که برای کمک به ما داشتهاند و چیزهایی که هنوز هم میتوانند به ما ارائه دهند، قدردان باشیم.
اقتدارگرای درونی، نیاز ما به نظم و ساختار را به همراه قوانینی که درباره رفتار خود آموختهایم، در بر میگیرد. کسانی که در خانهای با والد اقتدارگرای قوی یا در یک مذهب بسیار اقتدارگرا بزرگ شدهاند، همیشه یک اقتدارگرای درونی قدرتمند در خود ایجاد میکنند که تمام ارزشها و قوانین این مراجع بیرونی را حمل میکند. این بخش سعی میکند با اطمینان از پیروی از قوانین، حفظ نظم و رفتار بهعنوان فردی خوب و مسئول، شما را محافظت و ایمن نگه دارد.
اگر اقتدارگرای درونی قوی داشته باشید، معمولاً یکی از دو گزینه را انتخاب میکنید: یا تلاش میکنید از قوانین آن پیروی کنید، یا در برابر آنها شورش میکنید. اگر قوانین را بهدقت دنبال کنید، احتمالاً فردی مسئول و قانونمدار خواهید بود و اغلب اوقات موفقیتهای بالایی کسب میکنید. با این حال، ممکن است ارتباط با انرژیهای خلاق، آزاد و خودجوش خود را از دست بدهید و در نهایت حتی احساس کنید که روح خود را از دست دادهاید.