یکی از رایجترین مشکلاتی که در کارم با آن مواجه میشوم این است که بسیاری از افراد با احساسات خود ارتباط ندارند. وقتی احساسات خود را سرکوب و مسدود میکنیم، نمیتوانیم با جهان درون خود ارتباط برقرار کنیم، صدای شهودی خود را نمیشنویم، و قطعاً نمیتوانیم از زندگی لذت ببریم.
به نظر میرسد که بسیاری از مردم در دوران کودکی خود حمایت عاطفی کافی دریافت نکردهاند. والدینمان نمیدانستند چگونه از احساسات خود حمایت کنند، چه برسد به احساسات ما. شاید آنها به دلیل مشکلات و مسئولیتهای زندگیشان بیش از حد درگیر بودند و نتوانستند پاسخ عاطفی و توجه لازم را به ما بدهند.
علت هر چه باشد، اگر حس کنیم کسی نیست که به ما گوش دهد و به احساساتمان اهمیت دهد، یا اگر هنگام بیان احساساتمان با واکنش منفی مواجه شویم، به زودی یاد میگیریم که احساساتمان را سرکوب کنیم. وقتی احساسات خود را در خود نگه میداریم، جریان انرژی زندگی در بدنمان بسته میشود. انرژی این احساسات ناشناخته و بیاننشده در بدنمان باقی میماند و باعث ناراحتیهای عاطفی و جسمی و در نهایت بیماری میشود. ما بیحس و تا حدودی بیجان میشویم.
در هر کارگاهی که برگزار میکنم، با افرادی روبهرو میشوم که در طول زندگی خود احساساتشان را سرکوب کردهاند. بسیاری از مردم از احساس کردن آنچه بهاصطلاح «احساسات منفی» نامیده میشود، مانند غم، رنج، خشم، ترس، و ناامیدی، میترسند. آنها میترسند که اگر این احساسات را تجربه کنند، غرق در آنها شوند و دیگر نتوانند از آن خارج شوند.
ادامه مطلب ...