مهدی سردهقان

مهدی سردهقان

دانلود برترین کتاب های خارجی با ترجمه اختصاصی و بدون سانسور
مهدی سردهقان

مهدی سردهقان

دانلود برترین کتاب های خارجی با ترجمه اختصاصی و بدون سانسور

زندگی در نور


در حال ترجمه کتاب الهام‌بخش «زندگی در نور» هستم و تصمیم دارم هر فصل از آن را پس از تکمیل، با شما به اشتراک بگذارم تا در کنار هم این سفر جذاب را تجربه کنیم. این کتاب پر از نکات آموزنده و ارزشمند است و در پایان، نسخه PDF کامل آن را به‌رایگان برای دانلود در دسترس قرار خواهم داد.


معرفی کتاب:


کتاب زندگی در نور (Living in the Light) اثر شاکتی گواین، راهنمایی برای دستیابی به زندگی متعادل، آگاهانه و با اتصال به درون است. در این کتاب، شاکتی گواین به خوانندگان کمک می‌کند تا با تکیه بر درون خود و هوشیاری، از زندگی آگاهانه‌تری برخوردار شوند. او تأکید دارد که انسان‌ها برای تجربه واقعی آزادی و شادی، باید قادر باشند به نور درون خود دست یابند و به آن اعتماد کنند.

 

این کتاب شامل تمرینات و روش‌هایی است که فرد را برای آگاهی از احساسات، افکار و باورهای خود راهنمایی می‌کند. شاکتی گواین مفهوم نور را به عنوان یک انرژی مثبت و بیدارکننده مطرح می‌کند که می‌تواند زندگی انسان‌ها را تغییر دهد. او به بررسی ابعاد مختلف زندگی می‌پردازد، از جمله روابط، کار و خودشناسی، و بر این باور است که تغییرات درونی می‌توانند به تغییرات بیرونی منجر شوند.

 

در نهایت، زندگی در نور فراخوانی برای بهبود خود و رسیدن به آرامش درونی از طریق شناخت و پذیرش خود، به‌ویژه در دنیای پرهیاهو و پرچالش امروزی.

زندگی در نور-فصل بیستم - بدن کامل شما


داشتن بدنی زیبا با پیروی از جریان طبیعی انرژی‌تان آغاز می‌شود. به خود اعتماد کنید. خودتان را به‌طور فیزیکی به روش‌هایی که برایتان خوشایند است، ابراز کنید. هرقدر که نیاز دارید بخوابید. اگر احساس می‌کنید به استراحت بیشتری نیاز دارید، در رختخواب بمانید. چیزی بخورید که بدن‌تان واقعاً میل دارد و از قلب‌تان پیروی کنید. اگر به بدن‌تان اعتماد کنید، یاد خواهید گرفت چه چیزی برای شما بهترین است.

 به‌نظر ساده می‌رسد. مشکل این است که به ما آموزش داده‌اند به بدن‌مان بی‌اعتماد باشیم و آن را به‌عنوان چیزی که نیاز به کنترل دارد ببینیم. برخی از ادیان حتی معتقدند که روح خوب است و بدن ابزاری ضعیف و گناه‌آلود از شیطان است. گرچه ما تا حدی پیشرفت کرده‌ایم که این باورها به‌طور عمومی بیان نمی‌شوند، اما هنوز به بدن‌های خود با بی‌اعتمادی واکنش نشان می‌دهیم.

 به‌عنوان یک فرهنگ، عادت داریم بدن‌های خود و نیازهایشان را نادیده بگیریم. ذهن‌مان به بدن‌مان می‌گوید چه کند. ما تصمیم می‌گیریم که کار از ساعت نه تا پنج، همراه با سه وعده غذا در روز، «روش منطقی» برای زندگی است؛ سپس انتظار داریم بدن‌های ما همکاری کنند، حتی اگر این روش برایمان خوشایند نباشد. همچنین، نظریه‌هایی ذهنی درباره اینکه چه چیز برایمان خوب است و چه چیز نیست، و چه غذاهایی باید یا نباید بخوریم، توسعه داده‌ایم.

  

ادامه مطلب ...

زندگی در نور- فصل نوزدهم - سلامتی


 

بدن ما اصلی‌ترین آفرینش ماست، وسیله‌ای که برای بیان خود در جهان فیزیکی انتخاب کرده‌ایم. با مشاهده، گوش دادن و احساس بدنمان، می‌توانیم اطلاعات زیادی درباره الگوهای انرژی روحی، ذهنی و احساسی خود دریافت کنیم. بدن مکانیسم بازخورد اصلی ماست که می‌تواند نشان دهد چه چیزهایی در شیوه فکر کردن، بیان کردن و زندگی کردن ما مؤثر است و چه چیزهایی نیست.

 

هر کودک معمولی که در محیطی نسبتاً مثبت رشد کرده باشد، بدنی زیبا، پر از زندگی و سرشار از شادابی دارد. این زیبایی، سرزندگی و شادابی صرفاً انرژی طبیعی جهان است که بدون مانع از درون عبور می‌کند و تحت تأثیر عادت‌های منفی قرار نگرفته است.

 

کودکان کوچک در محیط‌های حمایتی کاملاً خودجوش و طبیعی هستند. وقتی گرسنه‌اند، می‌خورند؛ وقتی خسته‌اند، می‌خوابند؛ و دقیقاً همان چیزی را که احساس می‌کنند، بیان می‌کنند. بنابراین، انرژی آن‌ها مسدود نمی‌شود و همواره از انرژی طبیعی خود تجدید نیرو میکنند و شاداب می‌شوند.

 

اما چون هیچ‌یک از ما تربیتی حتی نزدیک به کامل نداشته‌ایم، خیلی زود شروع به شکل‌دادن عادت‌هایی می‌کنیم که خلاف انرژی طبیعی ماست. این عادت‌ها برای بقا در دنیای پر از اختلالاتی که در آن زندگی می‌کنیم، طراحی شده‌اند. این الگوها را از خانواده، دوستان، معلمان و جامعه به طور کلی می‌گیریم.

 

با تقلید از رفتارهایی که در دیگران مشاهده کرده‌ایم یا تلاش برای پیروی از قوانینی که دیگران وضع کرده‌اند، ممکن است در مسیری حرکت کنیم که برخلاف جریان طبیعی خودمان است. ما دیگر بر اساس آنچه به‌صورت فیزیکی و احساسی می‌دانیم، عمل نمی‌کنیم؛ دیگر آنچه واقعاً احساس می‌کنیم را نمی‌گوییم و انجام نمی‌دهیم.

   ادامه مطلب ...

زندگی در نور- فصل هجدهم - پول


 

پول نمادی از انرژی خلاقانه ماست. ما سیستمی را ابداع کرده‌ایم که در آن از کاغذ یا فلز به‌عنوان نماینده واحدی از انرژی خلاقانه استفاده می‌کنیم. برای مثال، شما با استفاده از انرژی‌تان پول به دست می‌آورید، سپس آن پول را در ازای انرژی‌ که من برای نوشتن این کتاب یا برگزاری کارگاه صرف کرده‌ام، به من می‌دهید و همین‌طور ادامه دارد. از آنجا که انرژی خلاقانه کائنات در درون همه ما بی‌نهایت و به‌راحتی در دسترس است، پول نیز به‌صورت بالقوه همین‌گونه است. وقتی از هدایت درونی خود پیروی می‌کنیم و با جریان انرژی در زندگی‌مان حرکت می‌کنیم، متوجه می‌شویم که به اندازه کافی پول داریم تا کارهایی را که واقعاً به آن نیاز داریم یا می‌خواهیم انجام دهیم. کمبود پول اغلب بازتابی از مسدود شدن انرژی ما به شکل‌های دیگر است.

 

توانایی شما در کسب و خرج کردن پول به‌طور فراوان و عاقلانه، به قابلیت شما در تبدیل‌شدن به کانالی برای جریان کائنات بستگی دارد. هرچه کانال شما قوی‌تر و بازتر باشد، جریان بیشتری از آن عبور خواهد کرد. هرچه بیشتر به خودتان اعتماد کنید و برای پیروی از هدایت درونی‌تان ریسک کنید، احتمال بیشتری دارد که تمام پول موردنیازتان را داشته باشید. کائنات شما را برای آنکه خودتان باشید و کاری را انجام دهید که واقعاً دوست دارید، پاداش خواهد داد!

  

ادامه مطلب ...

زندگی در نور - فصل هفدهم - کار و تفریح


 

فرهنگ ما به دستاورد و بهره‌وری وسواس دارد. در نتیجه، دچار اپیدمی کارزدگی شده‌ایم، جایی که ما خود را بسیار بیشتر از حد لازم یا سالم تحت فشار قرار می‌دهیم. لازم است یاد بگیریم که چگونه استراحت کنیم، از خود مراقبت کنیم و از زندگی لذت ببریم. برخی افراد در نقطه مقابل قرار دارند؛ آن‌ها می‌دانند چگونه استراحت و تفریح کنند، اما در تمرکز و سخت‌کوشی برای دستیابی به اهداف دچار مشکل هستند.

 

وقتی از انرژی خود پیروی می‌کنید و کاری را که لحظه به لحظه برایتان درست به نظر می‌رسد انجام می‌دهید، تفاوت بین کار و تفریح محو می‌شود. دیگر کار چیزی نیست که مجبورید انجام دهید. وقتی مشغول انجام کاری هستید که دوست دارید، ممکن است سخت‌تر از همیشه کار کنید و بیشتر تولید کنید، اما از کار خود لذت و رضایتی چنان عمیق خواهید برد که گاهی شبیه به تفریح به نظر می‌رسد.

 

هر یک از ما هدفی واقعی دارد و هر یک از ما کانالی یکتا برای جهان هستی است. تنها با بودن در هر لحظه به جهان کمک می‌کنیم. لازم نیست در زندگی خود دسته‌بندی‌های سخت‌گیرانه‌ای داشته باشیم این کار است، این تفریح. همه‌چیز در جریان پیروی از کائنات درهم می‌آمیزد و پول به‌عنوان نتیجه کانال باز شده جریان می‌یابد. کار دیگر چیزی نیست که برای بقا و تأمین زندگی مجبور به انجام آن باشید. دیگر فقط برای پول درآوردن کار نمی‌کنید. در عوض، لذتی که از ابراز وجودتان حاصل می‌شود، بزرگ‌ترین پاداش است. پول به‌طور طبیعی به‌عنوان بخشی از زندگی به‌دست می‌آید. برای برخی، کار کردن و دریافت پول حتی ممکن است مستقیماً به هم مرتبط نباشند؛ ممکن است تجربه کنید که هر کاری که انرژی انجام دادنش را دارید انجام می‌دهید و پول به زندگی شما وارد می‌شود. دیگر مسئله این نیست که «این کار را انجام بده و بعد پول دریافت کن». این دو عنصر به‌سادگی به‌طور همزمان در زندگی شما وجود دارند، اما لزوماً رابطه مستقیم علت و معلولی با یکدیگر ندارند.

  

ادامه مطلب ...

زندگی در نور - فصل شانزدهم - فرزندان ما


 

زندگی به‌عنوان کانالی برای جهان به‌اندازه سایر جنبه‌های زندگی در مورد فرزندپروری نیز صدق می‌کند. قطعاً تغییر مفاهیم و الگوهای قدیمی فرزندپروری آسان نیست، اما نتایج فوق‌العاده‌ای دارد: نوری درخشان که از این کودکان ساطع می‌شود، رضایت و خشنودی برای والدینشان، و عمق نزدیکی و اشتراک میان آن‌ها.

 

ایده‌های قدیمی ما درباره فرزندپروری معمولاً شامل احساس مسئولیت کامل برای رفاه فرزندانمان و تلاش برای پیروی از یک استاندارد رفتاری برای تبدیل شدن به «والدین خوب» است. وقتی یاد می‌گیرید به خودتان اعتماد کنید و به‌طور خودجوش خودتان باشید، ممکن است متوجه شوید که بسیاری از قوانین قدیمی‌تان درباره یک والد خوب را زیر پا می‌گذارید. با این حال، انرژی و زندگی‌ که از شما عبور می‌کند، حس رضایت فزاینده‌ای که از زندگی‌تان دارید، و اعتماد به خود و جهان، بسیار بیشتر از هر چیز دیگری به فرزندتان کمک خواهد کرد.

 

در واقع، شاید اصلاً نیازی نباشد که فرزندانتان را «بزرگ کنید»! جهان، والدین واقعی فرزندان شماست؛ شما تنها کانال هستید. هرچه بیشتر بتوانید از انرژی‌تان پیروی کنید و کاری را انجام دهید که برای شما بهترین است، جهان بیشتر از طریق شما به همه اطرافیانتان خواهد رسید. همان‌طور که شما رشد می‌کنید، فرزندانتان نیز رشد خواهند کرد.

 

وقتی نوزادان به دنیا می‌آیند، موجوداتی قدرتمند و شهودی هستند. آن‌ها که تازه وارد دنیای فیزیکی شده‌اند، سال‌های اولیه خود را صرف یادگیری زندگی در یک جسم می‌کنند. جسم آن‌ها جوان‌تر و بی‌تجربه‌تر از ماست، اما روح آن‌ها به‌اندازه روح ما تکامل‌یافته است. در واقع، معتقدم که اغلب ما فرزندانی داریم که از نظر معنوی بیشتر از ما پیشرفته‌اند، تا بتوانیم از آن‌ها یاد بگیریم.

 

فرزندان ما به‌عنوان موجوداتی شفاف وارد این دنیا می‌شوند. آن‌ها می‌دانند چه کسی هستند و چرا اینجا هستند. معتقدم که در سطحی از آگاهی، والدین و فرزندان توافقی با یکدیگر کرده‌اند. والدین توافق کرده‌اند که از کودک حمایت کرده و در توسعه جسم (بدن، ذهن و احساسات) و یادگیری نحوه عملکرد در دنیا کمک کنند. کودک نیز توافق کرده که به والدین کمک کند بیشتر با خود شهودی‌شان در ارتباط باشند. چون کودکان هنوز ارتباط آگاهانه خود با روحشان را از دست نداده‌اند، حمایت زیادی برای ما فراهم می‌کنند تا دوباره با خود برترمان ارتباط برقرار کنیم.

  

ادامه مطلب ...

زندگی در نور - فصل پانزدهم - روابط


در دنیای قدیم، روابط غالباً بر یک تمرکز بیرونی استوار بودند؛ ما سعی می‌کردیم با دریافت چیزی از بیرون خودمان، به تمامیت و شادی برسیم. این انتظار به‌ناچار منجر به ناامیدی، دلخوری و سرخوردگی می‌شود. این احساسات یا به‌طور مداوم انباشته می‌شوند و باعث تنش‌های مکرر می‌گردند، یا سرکوب می‌شوند و به بی‌حسی عاطفی منجر می‌گردند. بااین‌حال، به دلیل ناامنی‌های عاطفی به روابط می‌چسبیم، یا از یک رابطه به رابطه دیگر می‌رویم به این امید که قطعه گم‌شده‌ای را پیدا کنیم که هنوز نیافته‌ایم.

 

ما هزاران سال در این وضعیت ناگوار گرفتار بوده‌ایم و اکنون به نظر می‌رسد که به نقطه بحرانی نزدیک شده‌ایم. روابط و خانواده‌ها، به شکلی که پیش‌تر می‌شناختیم، با سرعت زیادی در حال فروپاشی هستند. بسیاری از مردم از این وضعیت وحشت‌زده‌اند و تلاش می‌کنند سنت‌ها و ارزش‌های قدیمی را بازسازی کنند تا احساس نظم و ثبات را در زندگی خود حفظ کنند.

 

اما بازگشت به گذشته بی‌فایده است، زیرا آگاهی ما از سطحی که قبلاً حاضر بودیم برای زندگی به آن شکل فداکاری کنیم، فراتر رفته است. در گذشته، بسیاری از مردم حاضر بودند یک رابطه عملاً مرده را برای تمام عمر حفظ کنند، چراکه این رابطه به آنها ثبات جسمی و عاطفی می‌داد.

 

اکنون، بسیاری از ما متوجه شده‌ایم که امکان داشتن صمیمیت عمیق‌تر و شور و شوق پایدار در روابط وجود دارد. ما آماده‌ایم که ایده‌های قدیمی درباره روابط را رها کنیم تا این آرمان‌ها را جست‌وجو کنیم، اما نمی‌دانیم آنها را کجا پیدا کنیم. بسیاری از ما هنوز به بیرون نگاه می‌کنیم، مطمئنیم که اگر مرد یا زن مناسبی پیدا کنیم، به شادی بی‌پایان خواهیم رسید  یا فکر می‌کنیم اگر فقط فرزندان یا والدین ما به شکل درست رفتار کنند، همه‌چیز خوب خواهد شد.

 

ما سردرگم و ناامید هستیم؛ روابط ما به نظر آشفته می‌آیند و نه سنت‌های قدیمی برای تکیه‌کردن داریم و نه جایگزین جدیدی. بااین‌حال، نمی‌توانیم به عقب برگردیم؛ باید به‌سوی ناشناخته حرکت کنیم و نوع جدیدی از روابط را خلق کنیم.

 


    ادامه مطلب ...

زندگی در نور - فصل چهاردهم - اقتدارگرا و شورشی


اقتدارگرا و شورشی دو بخش از شخصیت هستند که بسیاری از ما به نوعی آن‌ها را در درون خود داریم. اگر این صداها در ما قوی باشند، می‌توانند توانایی ما را برای احساس و پیروی از شهودمان دشوار کنند. اگر نسبت به آن‌ها آگاهی نداشته باشیم، ممکن است رفتار ما را به گونه‌ای کنترل کنند که مانع از برقراری ارتباط با خواسته‌های واقعی‌مان شوند.

درگیری بین این دو می‌تواند تضادهای عمیقی درون ما ایجاد کند. همان‌طور که در برخورد با همه جنبه‌های درونی‌مان عمل می‌کنیم، اولین و مهم‌ترین گام این است که نسبت به آن‌ها آگاه شویم. وقتی از آن‌ها آگاه می‌شویم، دیگر با آن‌ها یکی نیستیم. ما آن‌ها را به‌عنوان بخشی از خود می‌شناسیم و شروع به داشتن انتخاب آگاهانه درباره میزان قدرتی که به آن‌ها می‌دهیم، می‌کنیم. می‌توانیم برای تلاش‌هایی که برای کمک به ما داشته‌اند و چیزهایی که هنوز هم می‌توانند به ما ارائه دهند، قدردان باشیم.

 

اقتدارگرای درونی، نیاز ما به نظم و ساختار را به همراه قوانینی که درباره رفتار خود آموخته‌ایم، در بر می‌گیرد. کسانی که در خانه‌ای با والد اقتدارگرای قوی یا در یک مذهب بسیار اقتدارگرا بزرگ شده‌اند، همیشه یک اقتدارگرای درونی قدرتمند در خود ایجاد می‌کنند که تمام ارزش‌ها و قوانین این مراجع بیرونی را حمل می‌کند. این بخش سعی می‌کند با اطمینان از پیروی از قوانین، حفظ نظم و رفتار به‌عنوان فردی خوب و مسئول، شما را محافظت و ایمن نگه دارد.

 

اگر اقتدارگرای درونی قوی داشته باشید، معمولاً یکی از دو گزینه را انتخاب می‌کنید: یا تلاش می‌کنید از قوانین آن پیروی کنید، یا در برابر آن‌ها شورش می‌کنید. اگر قوانین را به‌دقت دنبال کنید، احتمالاً فردی مسئول و قانون‌مدار خواهید بود و اغلب اوقات موفقیت‌های بالایی کسب می‌کنید. با این حال، ممکن است ارتباط با انرژی‌های خلاق، آزاد و خودجوش خود را از دست بدهید و در نهایت حتی احساس کنید که روح خود را از دست داده‌اید.

  ادامه مطلب ...

زندگی در نور - فصل سیزدهم - تعادل میان بودن و انجام دادن


 

به‌عنوان کانال‌هایی برای جهان هستی، باید طیف کامل بیان و احساسات در دسترس ما باشد. اگر قدرت برتر به ما بگوید بپریم، باید بدون پرسیدن هیچ سؤالی بپریم. اگر به ما بگوید منتظر بمانیم، باید بتوانیم آرامش داشته باشیم و از فضای بدون فعالیت لذت ببریم تا پیام بعدی فرا رسد.

 

راهنمای درونی ما همیشه ما را به سمت جنبه‌هایی از خودمان که کمتر رشد یافته‌اند، هدایت می‌کند تا به شیوه‌های جدید خود را بیان و تجربه کنیم. اگر این انگیزه‌های درونی را نادیده بگیریم، شرایط خارجی زندگی ما را مجبور می‌کند که قطب‌های مخالف آنچه با آن راحت هستیم را کشف کنیم. به‌نوعی، خود برترمان اطمینان می‌دهد که پیام لازم را دریافت کنیم. گاهی ممکن است از یک قطب به قطب دیگر نوسان کنیم تا به تعادل برسیم.

 

می‌توانید انتظار داشته باشید که شهودتان شما را به سمت مسیری جدید و متفاوت هدایت کند. اگر با یک نوع شخصیت یا الگوی خاص راحت هستید، احتمالاً از شما خواسته می‌شود که بیان مخالف آن را آغاز کنید. دانستن این نکته، به‌ویژه در فرایند یادگیری برای شنیدن راهنمای درونی، مفید است. قانونی خوب در این مورد می‌تواند این باشد که «منتظر غیرمنتظره باشید.»

 

یکی از مهم‌ترین قطب‌هایی که باید توسعه و تعادل یابند، انرژی‌های «بودن» و «انجام دادن» هستند. اغلب ما با یکی از این انرژی‌ها بیشتر هویت پیدا کرده‌ایم و دیگری را نادیده گرفته‌ایم.

 

این دو نوع را می‌توان «انجام‌دهندگان» و «درون نگرها» نامید که تقریباً معادل شخصیت‌های «نوع A» و «نوع B» در اصطلاحات روان‌شناسی هستند.

   ادامه مطلب ...

زندگی در نور - فصل دوازدهم - احساسات


 

یکی از رایج‌ترین مشکلاتی که در کارم با آن مواجه می‌شوم این است که بسیاری از افراد با احساسات خود ارتباط ندارند. وقتی احساسات خود را سرکوب و مسدود می‌کنیم، نمی‌توانیم با جهان درون خود ارتباط برقرار کنیم، صدای شهودی خود را نمی‌شنویم، و قطعاً نمی‌توانیم از زندگی لذت ببریم.

 

به نظر می‌رسد که بسیاری از مردم در دوران کودکی خود حمایت عاطفی کافی دریافت نکرده‌اند. والدینمان نمی‌دانستند چگونه از احساسات خود حمایت کنند، چه برسد به احساسات ما. شاید آن‌ها به دلیل مشکلات و مسئولیت‌های زندگی‌شان بیش از حد درگیر بودند و نتوانستند پاسخ عاطفی و توجه لازم را به ما بدهند.

 

علت هر چه باشد، اگر حس کنیم کسی نیست که به ما گوش دهد و به احساساتمان اهمیت دهد، یا اگر هنگام بیان احساساتمان با واکنش منفی مواجه شویم، به زودی یاد می‌گیریم که احساساتمان را سرکوب کنیم. وقتی احساسات خود را در خود نگه می‌داریم، جریان انرژی زندگی در بدنمان بسته می‌شود. انرژی این احساسات ناشناخته و بیان‌نشده در بدنمان باقی می‌ماند و باعث ناراحتی‌های عاطفی و جسمی و در نهایت بیماری می‌شود. ما بی‌حس و تا حدودی بی‌جان می‌شویم.

 

در هر کارگاهی که برگزار می‌کنم، با افرادی روبه‌رو می‌شوم که در طول زندگی خود احساساتشان را سرکوب کرده‌اند. بسیاری از مردم از احساس کردن آنچه به‌اصطلاح «احساسات منفی» نامیده می‌شود، مانند غم، رنج، خشم، ترس، و ناامیدی، می‌ترسند. آن‌ها می‌ترسند که اگر این احساسات را تجربه کنند، غرق در آن‌ها شوند و دیگر نتوانند از آن خارج شوند.

 

 

ادامه مطلب ...

زندگی در نور - فصل یازدهم - اعتماد به شهود


اکثر ما از کودکی آموخته‌ایم که به احساسات خود اعتماد نکنیم، خودمان را صادقانه و راستگو بیان نکنیم و تشخیص ندهیم که در عمق وجودمان یک ذات دوست‌داشتنی، قدرتمند و خلاق نهفته است. به‌راحتی یاد می‌گیریم که خود را با دیگران تطبیق دهیم، از قوانین خاصی پیروی کنیم، انگیزه‌های خودجوش‌مان را سرکوب کنیم و آنچه از ما انتظار می‌رود انجام دهیم. حتی اگر علیه این شرایط شورش کنیم، در حقیقت در همان شورش گرفتار می‌شویم و واکنشی نسنجیده علیه اقتدار نشان می‌دهیم. به‌ندرت از ما حمایت می‌شود تا به خودمان اعتماد کنیم، به حس درونی حقیقت گوش دهیم و خودمان را به‌صورت مستقیم و صادقانه بیان کنیم.

 

زمانی که به‌طور مداوم شهود و آگاهی درونی خود را سرکوب می‌کنیم و به‌جای آن به‌دنبال اقتدار، تأیید و رضایت دیگران می‌گردیم، قدرت شخصی خود را واگذار می‌کنیم. این کار منجر به احساس ناتوانی، پوچی، قربانی بودن و در نهایت خشم و عصبانیت می‌شود و اگر این احساسات نیز سرکوب شوند، به افسردگی و بی‌حسی می‌انجامد. ممکن است به‌سادگی تسلیم این احساسات شویم و زندگی‌ پر از بی‌حسی و سکون را سپری کنیم. ممکن است برای جبران احساس ناتوانی خود، تلاش کنیم تا دیگران و محیط اطراف‌مان را کنترل و دستکاری کنیم. یا ممکن است نهایتاً با خشم کنترل‌نشده‌ای که به دلیل سرکوب طولانی‌مدت خود بسیار اغراق‌آمیز و تحریف‌شده است، فوران کنیم. هیچ‌یک از این موارد گزینه‌های مثبتی نیستند.

 

راه‌حل واقعی این است که خود را بازآموزی کنیم تا به حقیقت‌های درونی که از طریق احساسات شهودی به ما می‌رسند، گوش دهیم و به آنها اعتماد کنیم. پیروی از راهنمایی درونی در ابتدا ممکن است پرریسک و ترسناک باشد، زیرا دیگر در حاشیه امن باقی نمی‌مانیم، کارهایی که «باید» انجام دهیم را انجام نمی‌دهیم، دیگران را راضی نمی‌کنیم، قوانین را رعایت نمی‌کنیم یا به اقتدار خارجی تکیه نمی‌کنیم. زندگی به این شیوه به معنای به خطر انداختن همه چیزهایی است که به دلایل امنیت ظاهری (و کاذب) به آنها چسبیده‌ایم، اما در عوض، یکپارچگی، کمال، قدرت واقعی، خلاقیت و امنیت واقعی حاصل از همسو بودن با قدرت کائنات را به دست می‌آوریم.


  ادامه مطلب ...

زندگی در نور - فصل دهم - شرق و غرب: یک چالش جدید


 

احساس عمیقی دارم که در زندگی قبلی‌ام یک عارف معنوی بوده‌ام، شاید در هند، و احتمالاً در جایی بر فراز کوه‌ها زندگی‌ام را در مراقبه سپری کرده‌ام. این سبک زندگی برایم آشنایی راحتی دارد و در درونم اشتیاقی هست برای ادامه زندگی در آن سادگی لذت‌بخش! با این حال، می‌دانم که این بار انتخاب کرده‌ام که به سطح بعدی بروم جنبه‌های معنوی، ذهنی، احساسی و جسمی وجودم را یکپارچه کنم و یاد بگیرم که در دنیای مادی با تعادل زندگی کنم.

 

دیدن جهان از منظر مردانه و زنانه یا از دیدگاه روح و جسم، نکات جالبی را آشکار می‌کند. در این فرآیند، چیزهای شگفت‌انگیزی کشف کرده‌ام. در یک معنا، می‌توان شرق را نماینده قطب زنانه در نظر گرفت. بسیاری از فرهنگ‌های شرقی دارای سنت‌های معنوی قدرتمند و باستانی هستند. تا همین اواخر، قدرت و پیشرفت آن‌ها عمدتاً در قلمروهای شهودی و معنوی بوده است، حداقل در مقایسه با دنیای غرب. آن‌ها در زمینه توسعه فیزیکی ضعف داشته‌اند و در نتیجه، با فقر، هرج‌ومرج و سردرگمی زیادی روبه‌رو شده‌اند.

 

انرژی در غرب (اروپا و ایالات متحده) بیشتر مردانه است. در تاریخ مدرن، تمرکز آن‌ها عمدتاً بر توسعه جنبه‌های فیزیکی بوده و به پیشرفت معنوی توجه کمی داشته‌اند. در نتیجه، پیشرفت‌های تکنولوژیکی باورنکردنی داشته‌ایم، اما دچار فقر معنوی وحشتناکی شده‌ایم و احساسی از گسستگی از منبع خود را تجربه می‌کنیم.

 

این دو جهان مانند زن و مرد به سوی یکدیگر جذب می‌شوند با مقداری ترس و بی‌اعتمادی، اما با جذابیتی غیرقابل مقاومت. آموزه‌های معنوی شرقی در حال سرازیر شدن به غرب هستند و فناوری غربی به سمت شرق کشیده می‌شود. هر کدام ما گرسنه چیزی هستیم که دیگری دارد.


 

ادامه مطلب ...

زندگی در نور - فصل نهم - مردان و زنان

  

ما به طور غریزی عملکردهای اساسی انرژی‌های زنانه و مردانه را درک می‌کنیم، اما ممکن است متوجه نباشیم که این دو انرژی در هر فرد وجود دارند. بیشتر اوقات، تمایل داریم انرژی‌های زنانه و مردانه را با انواع بدن مربوط به آن‌ها مرتبط کنیم.

 

به همین دلیل، زنان به نماد انرژی زنانه تبدیل شده‌اند. به طور سنتی، زنان در پذیرش، پرورش، شهود، حساسیت و احساسات رشد کرده و آن‌ها را ابراز کرده‌اند. در گذشته، بسیاری از زنان جسارت، عمل مستقیم، هوش، و توانایی عملکرد مؤثر و قوی در دنیا را تا حد زیادی سرکوب کرده‌اند.

 

به همین ترتیب، مردان به نماد انرژی مردانه تبدیل شده‌اند. به طور سنتی، آن‌ها توانایی عمل قوی، مستقیم، جسورانه و حتی تهاجمی در دنیا را توسعه داده‌اند. بسیاری از مردان شهود، احساسات عاطفی، حساسیت و پرورش را سرکوب و انکار کرده‌اند.

 

از آنجا که نمی‌توانیم بدون طیف کاملی از انرژی‌های زنانه و مردانه در دنیا زندگی کنیم، هر جنس به طور ناچار به نیمه دیگر برای بقا وابسته بوده است. از این منظر، هر شخص تنها نیمه‌ای از یک انسان است که برای بقای خود به نیمه دیگر نیازمند است. مردان به شدت به زنان نیاز داشته‌اند تا پرورش، خرد شهودی، و حمایت عاطفی را که بدون آن ناخودآگاه می‌دانند نمی‌توانند زنده بمانند، فراهم کنند. زنان نیز به مردان وابسته بوده‌اند تا از آن‌ها مراقبت کنند و در دنیای فیزیکی برایشان فراهم کنند، جایی که آن‌ها نمی‌دانسته‌اند چگونه از خود مراقبت کنند.

 

این ممکن است به نظر برسد که یک ترتیب کاملاً قابل‌کاربرد است مردان به زنان کمک می‌کنند، زنان به مردان جز یک مشکل بنیادی: اگر به عنوان یک فرد احساس نکنید که کامل هستید، اگر احساس کنید بقای شما به شخص دیگری وابسته است، همیشه از دست دادن او می‌ترسید. اگر آن شخص بمیرد یا برود چه می‌شود؟ در آن صورت، شما نیز می‌میرید، مگر اینکه شخص دیگری را پیدا کنید که مایل باشد از شما مراقبت کند. البته ممکن است برای آن شخص نیز اتفاقی بیفتد.

 

بنابراین، زندگی به حالت دائمی از ترس تبدیل می‌شود که در آن، شخص دیگر تنها به عنوان یک شیء برای شما دیده می‌شود منبع عشق یا محافظت شما. شما باید به هر قیمتی آن منبع را کنترل کنید: یا مستقیماً با زور یا قدرت برتر، یا غیرمستقیم با استفاده از روش‌های مختلف برای کنترل او. معمولاً این اتفاق به‌صورت نامحسوس رخ می‌دهد «من به تو آنچه را نیاز داری می‌دهم تا تو هم به من وابسته شوی، همان‌طور که من به تو وابسته هستم، و بنابراین به دادن آنچه که من نیاز دارم ادامه دهی.»

 

پس روابط ما بر پایه وابستگی و نیاز به کنترل شخص دیگر بنا شده‌اند. این موضوع به طور اجتناب‌ناپذیری منجر به خشم و دلخوری می‌شود، که اکثر آن‌ها را سرکوب می‌کنیم زیرا ابراز آن‌ها می‌تواند خطر از دست دادن شخص دیگر را به همراه داشته باشد. سرکوب این احساسات منجر به بی‌روحی و کسالت می‌شود. این یکی از دلایلی است که چرا بسیاری از روابط با هیجان آغاز می‌شوند «وای! فکر می‌کنم کسی را پیدا کرده‌ام که واقعاً می‌تواند نیازهایم را برآورده کند!»، اما در نهایت پر از خشم یا به طور نسبی خسته‌کننده و کسل‌کننده می‌شوند «آن‌ها نیازهایم را به خوبی که امیدوار بودم برآورده نمی‌کنند و من در این فرآیند هویت خودم را از دست داده‌ام، اما از رها کردن می‌ترسم چون فکر می‌کنم بدون این شخص خواهم مرد.».

 

 

ادامه مطلب ...

زندگی در نور - فصل هشتم - مرد و زن درون


هرکدام از ما انرژی‌های مردانه و زنانه را درون خود داریم. من باور دارم که یکی از مهم‌ترین چالش‌های ما در این دنیا این است که این انرژی‌ها را به طور کامل پرورش دهیم تا بتوانند با هماهنگی با یکدیگر تعامل کنند.

 

فلسفه‌های شرقی همیشه مفهوم «یین» (زنانه/پذیرا) و «یانگ» (مردانه/فعال) را شامل بوده‌اند و گفته‌اند که همه چیز در جهان از این دو نیرو تشکیل شده است. در غرب، کارل یونگ کارهای پیشگامانه و هیجان‌انگیزی را با مفهوم «آنیما» و «آنیموس» انجام داد. او توضیح داد که مردان یک جنبه زنانه (آنیما) و زنان یک جنبه مردانه (آنیموس) دارند و بیشتر ما این جنبه‌ها را به شدت سرکوب کرده‌ایم. او تأکید داشت که ما باید یاد بگیریم با این جنبه‌ها روبه‌رو شویم. یونگ و پیروانش کارهای شگفت‌انگیزی انجام داده‌اند، از جمله استفاده از رویاها، اسطوره‌ها، و نمادها برای کمک به مردان و زنان تا بخش‌های گم‌شده و انکارشده خود را بازپس بگیرند. بسیاری از فلاسفه، روان‌شناسان، شاعران، نمایش‌نامه‌نویسان و هنرمندان نیز ایده انرژی‌های مردانه و زنانه را درون خود و در همه چیز بیان کرده‌اند.

ادامه مطلب ...

زندگی در نور - فصل هفتم - روح و جسم


 

روح جوهر زندگی است؛ انرژی‌ که جهان را خلق می‌کند و در همه چیز جاری است. هرکدام از ما بخشی از این روح هستیم موجودی الهی. بنابراین، روح همان خود برتر و موجود جاودانی است که درون ما زندگی می‌کند.

 

جسم جهان فیزیکی است. به‌عنوان یک فرد، جسم من شامل بدن فیزیکی و شخصیت من است که ذهن و احساساتم را نیز در بر می‌گیرد. همچنین شامل مفهوم من از خودم است ساختار هویت یا ایگوی من: «اسم من شاکتی گواین است. من در ۳۰ سپتامبر ۱۹۴۸ به دنیا آمده‌ام. قد من ۱۷۵ سانتی‌متر است. من باهوش هستم و معمولاً شخصیتی برون‌گرا دارم.» این‌ها همه اطلاعاتی درباره جسم من هستند.

 

               ما به‌عنوان موجودات معنوی، جهان فیزیکی را به‌عنوان مکانی برای یادگیری خلق کرده‌ایم. اینجا مدرسه، زمین بازی و استودیوی هنری ما است. من معتقدم که ما اینجا هستیم تا فرآیند خلق را یاد بگیریم و سطوح مختلف وجودمان معنوی، ذهنی، احساسی و فیزیکی را یکپارچه کنیم تا بتوانیم در دنیای فیزیکی با تعادل و تمامیت زندگی کنیم.


ادامه مطلب ...

زندگی در نور - فصل ششم- جهان به‌مثابه آینه ما


جهان فیزیکی ساخته ماست: هر یک از ما نسخه‌ای از جهان، واقعیت خاص خود و تجربه منحصربه‌فرد زندگی‌مان را خلق می‌کنیم. می‌توانم به آفرینش خود نگاه کنم تا بازخوردی درباره خودم دریافت کنم. همان‌طور که یک هنرمند به آخرین اثر خود نگاه می‌کند تا ببیند در چه بخش‌هایی خوب عمل کرده و چه بخش‌هایی نیاز به بهبود دارند و به این ترتیب مهارت‌هایش را ارتقا می‌دهد، ما نیز می‌توانیم به شاهکار جاری زندگی‌مان بنگریم تا خود را بهتر درک کنیم و بفهمیم چه چیزهایی هنوز نیاز به یادگیری دارند.

 

ما زندگی‌مان را در حین پیش‌رفتن خلق می‌کنیم؛ بنابراین، تجربه‌های ما بازتابی فوری و مداوم از خودمان ارائه می‌دهند. در واقع، دنیای بیرونی مانند آینه‌ای بزرگ است که آگاهی ما را به‌وضوح و با دقت منعکس می‌کند. وقتی یاد بگیریم چگونه به این آینه نگاه کنیم، انعکاس آن را ببینیم و تفسیر کنیم، به ابزاری فوق‌العاده برای خودآگاهی دست پیدا می‌کنیم.

 

درک اینکه جهان آینه ماست می‌تواند کمک کند زندگی‌مان را به‌عنوان انعکاسی از باورها، نگرش‌ها و الگوهای احساسی‌مان ببینیم. از این منظر، جهان بیرونی می‌تواند درباره جنبه‌های پنهانی از خودمان که مستقیم نمی‌توانیم ببینیم، به ما آموزش دهد. این فرآیند بر دو اصل استوار است: 

ادامه مطلب ...

زندگی در نور - فصل پنجم - کشف خودهای متنوع ما


 

همه ما با تعداد بی‌پایانی از ویژگی‌ها یا انرژی‌های مختلف درون خود متولد می‌شویم. یکی از مهم‌ترین وظایف ما در زندگی این است که تا حد امکان این انرژی‌ها را کشف و توسعه دهیم تا بتوانیم فردی متعادل باشیم و طیف کاملی از توانایی‌های بالقوه خود را تجربه کنیم.

 

می‌توانیم این انرژی‌ها را به‌عنوان الگوها، شخصیت‌های فرعی یا خودهای مختلفی در درونمان تصور کنیم. گویی شخصیت‌های متفاوتی در وجود ما زندگی می‌کنند که هرکدام وظیفه و هدف خاص خود را دارند.

 

ازآنجاکه جهان مادی در سطحی دوگانه عمل می‌کند، برای هر یک از این انرژی‌ها درون ما، یک انرژی مخالف وجود دارد. برای اینکه به احساس کامل بودن و تعادل برسیم، باید هر دو جنبه از این دوگانگی‌ها را توسعه داده و درونی کنیم.

 

 

ادامه مطلب ...

زندگی در نور - فصل چهارم - تبدیل شدن به یک کانال خلاق

  

به هر میزانی که به شهود خود گوش دهید و از آن پیروی کنید، به یک «کانال خلاق» برای قدرت برتر جهان تبدیل می‌شوید.

زمانی که با میل و اشتیاق از جایی که انرژی خلاق شما هدایتتان می‌کند پیروی کنید، قدرت برتر می‌تواند از طریق شما عبور کند و کار خلاقانه خود را به واقعیت تبدیل کند. وقتی این اتفاق می‌افتد، احساس می‌کنید که با انرژی جریان دارید، آنچه را که واقعاً می‌خواهید انجام می‌دهید، و قدرت جهان را حس می‌کنید که از درون شما عبور می‌کند تا هر چیزی را در اطرافتان بیافریند یا دگرگون کند.

 

وقتی از واژه «کانال» استفاده می‌کنم، منظورم فرایند روانی ارتباط با موجودات دیگر در حالت خلسه نیست. در این روش، یک واسطه وارد حالت خلسه می‌شود و به موجودی دیگر اجازه می‌دهد از طریق او صحبت کند.

در اینجا، منظور از کانال، ارتباط برقرار کردن با خرد و خلاقیت سرچشمه عمیق درونی خودتان است. کانال بودن یعنی اینکه کاملاً و آزادانه خودتان باشید و آگاهانه بدانید که وسیله‌ای برای خلاقیت جهان هستید.

 

هر نابغه خلاقی یک کانال بوده است. هر اثر برجسته‌ای از طریق فرایند کانال شدن خلق شده است. آثار بزرگ تنها از طریق شخصیت فردی به وجود نمی‌آیند. این آثار از الهامی عمیق در سطح جهان‌شمول سرچشمه می‌گیرند و سپس از طریق شخصیت فردی بیان و به شکل در می‌آیند.

ادامه مطلب ...

زندگی در نور - فصل سوم - شهود


وقتی نیروی برتر جهان را بپذیریم، پرسشی آشکار مطرح می‌شود: «چگونه می‌توانیم با این نیرو ارتباط برقرار کنیم و به آن دسترسی پیدا کنیم؟» به‌هرحال، اگر در درون ما حکمتی برتر یا دانشی عمیق‌تر از آنچه به‌طور معمول تجربه می‌کنیم وجود داشته باشد، با دسترسی به آن می‌توانیم راهنمایی‌های ارزشمندی برای زندگی در این دنیای پیچیده دریافت کنیم. این درک سال‌ها پیش، در آغاز سفر آگاهی من، به‌آرامی در من شکل گرفت. از آن زمان دریافته‌ام که دانشی که در هر یک از ما نهفته است، از طریق آنچه معمولاً «شهود» می‌نامیم، قابل‌دسترس است. با یادگیری نحوه‌ی تماس گرفتن با شهود، گوش‌دادن به آن و عمل‌کردن بر اساسش، می‌توانیم مستقیماً به این خرد درونی متصل شویم و آن را به نیروی راهنمای خود تبدیل کنیم.

 

اینجاست که خود را در تضاد با شیوه‌ای می‌یابیم که اکثر ما برای زندگی در دنیای قدیم آموزش دیده‌ایم. در تمدن مدرن غربی، یاد گرفته‌ایم که به جنبه‌ی منطقی و عقلانی وجود خود احترام بگذاریم، حتی آن را بپرستیم، و در عین حال شهود خود را نادیده بگیریم، کم‌ارزش کنیم یا انکار نماییم. ما توانایی حیوانات را در درک مسائلی که به‌ظاهر فراتر از ظرفیت منطقی آن‌هاست، تصدیق می‌کنیم و این توانایی را «غریزه» می‌نامیم. اما چون این موضوع به منطق ما نمی‌گنجد، شانه بالا می‌اندازیم و آن را چیزی بسیار پایین‌تر از توانایی عظیم انسانی برای استدلال تلقی می‌کنیم.

 

نظام ارزشی فرهنگ ما به‌طور قاطع بر این باور استوار است که اصل منطقی برتر است و حتی حقیقتی والاتر را تشکیل می‌دهد. سنت علمی غربی به دین ما تبدیل شده است. از کودکی آموزش می‌بینیم که منطقی، عقلانی و سازگار باشیم، از رفتارهای احساسی و غیرمنطقی پرهیز کنیم و احساسات خود را سرکوب کنیم. در بهترین حالت، احساسات و عواطف به‌عنوان چیزی احمقانه، ضعیف و مزاحم در نظر گرفته می‌شوند. در بدترین حالت، از آن می‌ترسیم، زیرا ممکن است بافت جامعه‌ی متمدن را تهدید کند. 

ادامه مطلب ...